سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.:دلتنگی:.

صفحه خانگی پارسی یار درباره

زندان دل

    نظر

زندان دل

روز اول پیش خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز میگفتم
لیک با اندوه و با تردید
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا میکشت
باز زندانبان خود بودم
آن من دیوانه ی عاصی
در درونم های هو میکرد
مشت بر دیوارها میکوفت
روزنی را جستجو میکرد
در درونم راه می پیمود
همچو روحی در شبستانی
بر درونم سایه می افکند
همچو ابری بر بیابانی
میشنیدم نیمه شب در خواب
های های گریه هایش را
در صدایم گوش میکردم
درد سیال صدایش را
شرمگین میخواندمش بر خویش
از چه رو بیهوده گریانی؟
در میان گریه مینالید
دوستش دارم، نمیدانی؟