سفارش تبلیغ
صبا ویژن

.:دلتنگی:.

صفحه خانگی پارسی یار درباره

خبر به دور ترین ...

    نظر

 

 

 

 

 

 

 

 

 

خبر به دورترین نقطة جهان برسد
نخواست او به من خسته بی‌گمان برسد
شکنجه بیشتر از این‌؟ که پیش چشم خودت‌
کسی که سهم تو باشد، به دیگران برسد
چه می‌کنی‌، اگر او را که خواستی یک‌عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
رها کنی‌، برود، از دلت جدا باشد

به آن‌که دوست‌تَرَش داشته‌، به آن برسد
رها کنی‌، بروند و دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطة جهان برسد
گلایه‌ای نکنی‌، بغض خویش را بخوری‌
که هق‌هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که‌... نه‌! نفرین نمی‌کنم‌، نکند
به او، که عاشق او بوده‌ام‌، زیان برسد
خدا کند فقط این عشق از سرم برود
خدا کند که فقط زود آن زمان برسد

 

شعر از نجمه زارع‌


زندان دل

    نظر

زندان دل

روز اول پیش خود گفتم
دیگرش هرگز نخواهم دید
روز دوم باز میگفتم
لیک با اندوه و با تردید
روز سوم هم گذشت اما
بر سر پیمان خود بودم
ظلمت زندان مرا میکشت
باز زندانبان خود بودم
آن من دیوانه ی عاصی
در درونم های هو میکرد
مشت بر دیوارها میکوفت
روزنی را جستجو میکرد
در درونم راه می پیمود
همچو روحی در شبستانی
بر درونم سایه می افکند
همچو ابری بر بیابانی
میشنیدم نیمه شب در خواب
های های گریه هایش را
در صدایم گوش میکردم
درد سیال صدایش را
شرمگین میخواندمش بر خویش
از چه رو بیهوده گریانی؟
در میان گریه مینالید
دوستش دارم، نمیدانی؟


بی تو مهتاب

    نظر

متن کامل شعر را در ادامه مطلب بخوانید.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بی تو مهتاب

بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم

همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم

شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،

شدم آن عاشق دیوانه که بودم 

 در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید

باغ صد خاطره خندید

عطر صد خاطره پیچید

یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم

پر شودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم

ساعتی بر لب آن جوی نشستیم

تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت

من همه محو تماشای نگاهت

...

......

.........

ادامه مطلب...

نامه آخر

نامه ,     نظر

یکی از شعرهای مریم حیدرزاده رو تو این پست نوشتم، امیدوارم که خوشتون بیاد.

تو ادامه مطلب هم میتونید همین شعر رو با صدای خود مریم دانلود کنید.

 

نامه آخر

سلام کسی که تو دلم درخشید
من دیگه دوستت ندارم ببخشید
بهتره که نپرسی علتش رو
چون که خودت ندادی فرصتش رو
بهتره این نامه آخر باشه
فکر کنم این واسه ما بهتر باشه
من واسه اون کسی که دوست ندارم
نمی تونم شاخه ی گل بیارم
بین تو و اون روزا کلی فرقه
تو آسمونت پر رعد و برقه
نه مهربونی نه واسم میخندی
هر دری رو من میزنم میبندی
کو اون همه شعرای عاشقونه
کی بود بهم میگفت سلام بهونه
نه نه صحبت از سلام بهونه ای نیست
پرنده اینجاست ولی دونه ای نیست
خواستی فقط صاحب یه قفس شی
بری و با دیگری هم نفس شی

...

......

.........
ادامه مطلب...